به نام یزدان پاک
سلام و خداقوت به خانواده بزرگ جی تیم
اردیبهشتتون عالی تر از همیشه
چه هوای نابی...همه چی عالیه برای تلاش و قدم محکم برداشتن به سمت هدفامون...
خوب چشم به هم زدیم اولین ماه سال 96 به سرعت برق و باد گذشت...
عیدی جی تیمی رو پشت سرگذاشتیم و کلی برنامه های خوب در کنار هم داشتیم...
کارگاه مطالعه کتاب که دورهم بودن و مطالعه کتاب به صورت دسته جمعی خیلی لذت بخش بود،کارگاه فروش ،سمینار عالی تغییر که روزی بیادموندنی برای خانواده جی تیم بود ،سمینار راهبران منتخب که افتخار این رو داشتم تو این سمینار حضور داشته باشم و از نگرش های لیدر یوسفی عزیز استفاده کنم،جلسه ویژه کارشناسان بابرگزاری لیدر حسن زاده عزیز و سمینار عالی مخصوص مدیران منتخب جی تیم با برگزاری لیدر یوسفی عزیز...
میریم سراغ اردیبهشت ماه با کلی برنامه های عالی که حتما از طریق کارشناسان عزیزم به همه تیم انتقال داده میشه...
همینقدر بگم که این ماه هم سمینارها و برنامه های عالی ای داریم
چیزی که خیلی مهمه باید بیش از پیش قدر زمان رو بدونیم...دیدید یک ماه از سال 96 گذشت ؟بقیه ماهها هم به سرعت میگذره ...
شاید خیلی ها براشون روزها راحت شب میشه و شب ها روز و یه جورایی دچار دور باطل شدن...
ولی یه جی تیمی واقعی میدونه که هر روزش باید بهتر از دیروز باشه...
شاید خیلی ها براشون عادیه از زمین و زمان گله کنن...
از وضعیت اقتصادی،از تورم،از بیکاری حتی اوضاع ناامنی و جنگ تو کشورهای دیگه...
این افراد اصولا از زندگی خوذشون ناراضی هستن و در واقع خودشون هم نمیدونن قبل از هرچیز خودشونن که مسول زندگی خودشون هستند...با عجز و ناله فقط ناتوانی خودشون رو نشون میدن...
جمله ای از کتاب جادوی کار پاره وقت همیشه تو ذهنمه و مدام مرور میشه...و با خودم میگم این شرایط برای همه هست مهم اینه ما چطوری باهاش برخورد کنیم و این دقیقا بستگی به دیدگاهمون داره...
که در درجه اول ببینیم کجا هستیم...
بعد ببینیم به کجا قرار برسیم...
اینجوری میتونیم برای مسیری که قرار بریم برنامه ریزی بهتری داشته باشیم...
کافیه به خودمون نگاهی بندازیم ...
میبینیم توانایی هامون خیلی زیاده و باید قدر دان باشیم...
حکایت جالبی رو خوندم که با شما به اشتراک میذارم واقعا واسه خودم خیلی تاثیرگذار بود
از مردی که صاحب یکی از گستردهترین فروشگاههای زنجیرهای است پرسیدند: "راز موفقیت شما چه است؟" او در پاسخ گفت: زادگاه من انگلستان است. در خانوادهی فقیری به دنیا آمدم و چون خود را به معنای واقعی فقیر میدیدم، هیچ راهی جز گدایی کردن نمیشناختم.
روزی به طرف یک مرد متشخص رفتم و مثل همیشه قیافهای مظلوم و رقتبار به خود گرفتم و از او درخواست پول کردم. وی نگاهی به سراپای من انداخت و گفت: به جای گدایی کردن بیا با هم معاملهای کنیم. پرسیدم: چه معاملهای...؟!
گفت: ساده است. یک بند انگشت تو را به ده پوند میخرم.
گفتم: عجب حرفی میزنید آقا، یک بند انگشتم را به ده پوند بفروشم؟!
- بیست پوند چطور است؟
- شوخی میکنید؟!
- برعکس، کاملا جدی میگویم.
- جناب من گدا هستم، اما احمق نیستم.
او همچنان قیمت را بالا میبرد تا به هزار پوند رسید. گفتم: اگر ده هزار پوند هم بدهید، من به این معاملهی احمقانه راضی نخواهم شد.
گفت: اگر یک بند انگشت تو بیش از ده هزار پوند میارزد، پس قیمت قلب تو چقدر است؟ در مورد قیمت چشم، گوش، مغز و پای خود چه میگویی؟ لابد همهی وجودت را به چند میلیارد پوند هم نخواهی فروخت؟!
گفتم: بله، درست فهمیدهاید. گفت: عجیب است که تو یک ثروتمند حسابی هستی، اما داری گدایی میکنی...!
از خودت خجالت نمیکشی؟!
گفتهی او همچون پتکی بود که بر ذهن خوابآلود من فرود آمد. ناگهان بیدار شدم و گویی از نو به دنیا آمدهام اما این بار مرد ثروتمندی بودم که ثروت خود را از معجزهی تولد به دست آورده بود! از همان لحظه، گدایی کردن را کنار گذاشتم و تصمیم گرفتم زندگی تازهای را آغاز کنم...
از این مطلب میشه نکات زیادی رو برداشت کرد...
فقط کافیه به این فکر کنیم ما چقدر ثروتمندیم...
باید قدر این همه توانایی های خودمون رو بدونیم...
کافیه نگاهی به خودمون بندازیم و اون تغییر رو تو خودمون ایجاد کنیم...

جی تیمی عزیز
اگر میخوای دنیا را به جایی بهتر تبدیل کنی
نگاهی به خودت بنداز و خودت را تغییر بده!
به خودت نگاه کن و خداروشکر کن
و باهاش عهد ببند
قدر توانایی های خودت
قدر نعمت هایی که بهت داده رو بیش از پیش بدون
دلم عجیب به سال 96 روشنه
مطمینم نتایج خیره کننده ای رو با هم رقم میزنیم
سربلند باشید جی تیمی ها
فریبا باقرزاده/اردیبهشت ماه 96




