در روزگار قدیم کشاورزی بود که می توانست صدای صحبت کردن حیوانات رو بشنوه.
یه روز کشاورز بعد از غروب خورشید کنار دیوار محل خواب الاغ و گاو خود مخفی میشه و به حرف های آنها گوش می ده.
گاو به الاغ می گه من هر روز زمین رو شخم میزنم و خسته میشم و گردنم زخم میشه و حتی نمی تونم یک روز استراحت کنم.
الاغ از روی مهربانی به گاو می گه خودت رو به مریضی بزن و اه و ناله کن تا فردا بهت استراحت بدن.
گاو همین کار رو می کنه و صاحب گاو به کارگرش می گه خوب امروز از الاغ برای شخم زدن استفاده کنید.
شب میشه و الاغ در حالی که خسته بود به گاو می گه امروز من به جای تو شخم زدم و حالم اصلا خوب نیست و گاو ازش تشکر می کنه.
بعد الاغ می گه ولی فردا حتما تو شخم بزن چون صاحبت گفته اگه یه روز دیگه مریض بشی به قصاب می گه سرت رو ببره!
خوب دوستان یه نتیجه اخلاقی که میشه از این داستان گرفت اینه که ما هرگز نباید برای کمک کردن به دیگران به خودمون آسیب بزنیم و همیشه به عواقب کارمون خوب فکر کنیم .
همچنین یادمون باشه که قطعا انسانی لایق خوبی و کمک هست که راضی نباشه شما در قبال کمک به خودش آسیب ببینید.




