Global Team (گلوبال تیم)

گروه آموزشی بازاریابی شبکه ای GTeam لگ مستقیم در شرکت بازاریابان ایرانیان زمین

داستان نبردی به یادماندنی(رضا یزدانی)

مهرداد یوسفی
Global Team (گلوبال تیم) گروه آموزشی بازاریابی شبکه ای GTeam لگ مستقیم در شرکت بازاریابان ایرانیان زمین

داستان نبردی به یادماندنی(رضا یزدانی)

❤❤درود به خانواده پربرکت جی تیمی❤❤

تابحال از خودتان پرسیده اید که چرا انقدر برای شما حیاتی است که این تجارت را انجام دهید؟
یا چرا انقدر مهم و حیاتی است که این تجارت را انجام دهید؟؟
دلیلی که بخاطرش برای رسیدن بهش خودتو بندازی تو دل چالش؟؟
دلیلی که بخاطرش صبح زود سرحال پاشیو براش تلاش کنی؟؟
دلیلی که تلاش برای رسیدن بهش به زندگیت معنی میده؟؟
داستانی که شاید خیلیامون شاهدش بودیم و هنوزم یادمون باشه...
چون انسانهای ارزشمند بخاطر رفتارها و عملکردهای ارزشمندشون فراموش نشدنین....
مطلبی از یکی از مدیران هفتگی آقای مهبان علافی

یادمه چند وقت پیش یه فیلمی از کشتی یکی از کشتیگیرای ایرانی(رضا یزدانی) توی مسابقات جهانی رو دیدم. که توی مسابقه رباط پاش آسیب دیده بود اما توی مسابقه ی بعدیش که فکر کنم فینال بود حاضر شده بود. همه حضار تعجب کرده بودن. که این شخص که مسدوم بود چجوری حاضر شده اما به هر قیمتی که شده بود مثل اینکه حاضر شده بود.اما اومده بود. مصمم تر از مسابقه قبلی. ترس توی وجودش انگار حس نمیکرد. رقیبش انگار ترسیده بود با وجود اینکه اونهم یکی از بهترین ها بود. به هر حال 2 کشتیگیر رو تشک بودن. به هر حال بازی با سوت داور شروع شد.  رضا رباطش اسیب دیده بود. درد رباط خیلی زیاده.اما انگار رضا حس نمیکرد. انگار رضا درگیر یه درد دیگه هم بود.انگار درد چراییش خیلی بزرگ تر ازون درد بود. کشتیگیرا با هم درگیر شدن. با هر ضربه ای که حریف به رضا میزد رضا داد بلندی میکشید و با قدرت بیشتری ادامه میداد. رضا میدونست حریفش نا جوانمرده. اما ادامه میداد. بعد یه درگیری کشیتگیرا رو زمین درگیر شدن. و رضا افتاد زمین و از حریف تو امتیاز عقب افتاد.از درد نعره میکشید و دستش رو روی زمین میکوبید. همه بغض کرده بودن.  داور کشتی رو نگه داشت تا کادر پزشکی بیاد. پزشک گفت نباید مسابقه بدی وضعیتت وخیمه. باید بری بیمارستان.مربیا میگفتن رضا بیا بیرون اما رضا انگار توجهی به پاش نداشت.یه فکر کرد میدونست مادرش و پدرش تو خونه منتظرشه که این با مدال قهرمانی خونه بیاد. میدونست که اگه منتظر بمونه تا دوره بعدی معلوم نیست چراییش پیشش باشه یا نه. یه قهرمان همیشه قهرمانانه فکر میکنه. همیشه هدفش واسش مهمه. رضا بعد این فکر ها پاشد و رو کرد گفت ادامه میدم اشک تو چشم مربیاش جمع شد که یه مرد چقدر میتونه بزرگ باشه. اون لحظه چراییش رو رضا احساس میکرد. گفت نه باید ادامه بدم.به کمک مربیش از جاش پاشد برگشت رو تشک. داور ادامه ی کشتی رو اعلام کرد. باز درگیر شدن و همه سالن انگار قلباشون داشت میتپید که نتیجه چی میشه. دوباره درگیری و به خاک افتادن رضا دیگه این سری انگار رضا حتی نمیتونست از جاش پاشه همه سراسیمه دوییدن سمت تشک. و داور کشتی رو تموم کرد ولی رضا داد میزد منو بلند کنید ولی رضا واقعا دیگه نمیتونست پاشه. داور کشتی رو پایان داد . رضا رو به کمک هم بلند کردن. و داور دست حریف رو برد بالا. رضا گریه میکرد و درد داشت. به چراییش فکر میکرد و از سالن خارجش میکردن با برانکارد. همه حضار به افتخارش بلند شدن و دست زدن.
 اونروز اون شاید قهرمان مسابقه نشد.
 اما قهرمان قلب ها شد.
 حالا بیاید به خودمون نگاه کنیم...
ارزش هایی هستن که نخوایم بیهوده نفس بکشیم؟
اگه نه پس حتما خودتو بشناس ببین کی هستی و چی میخوای تو رندگیت باشی؟
ارزشهات رو بشناس و لیاقت هات رو بنویس
اونوقت ببین لیاقت هات ارزش سخت تلاش کردن رو داره...
اگه آره یاعلی
لیاقت و غیرت رسیدن بهشو با تلاشت نشون بده..
این جا کلی جی تیمی هستن که بهت میگن برو تو میتونی چون بهترینها آفریده شدن تا تو تجربشون کنی....


انسانهای بزرگ از دل روزگار سخت بلند میشن


دنیاااااا ماااال مااااست



تاريخ : پنجشنبه بیست و ششم فروردین ۱۳۹۵ | 0:34 | نویسنده : عمومی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.